- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر سینه زنی شهادت حضرت علی علیه السلام
عـلـی شــور شیدایی من نجف شهـر رؤیــایی من شکــوه تمــاشــایــی من تـــو تــنــهــایــــی مــن دل تنگ ایــوان طلای نجف هستم آقا من دل به اذن دخــول حــرم بستم آقا عهدی که بستم به جان تو نشکستم آقا به جان، تو نشکستم آقا یا مرتضی مرتضی مرتضی ، ای علی جان (۳) ******************************* شب قــدره و بــیــقــرارم بذار سر به پاهات بذارم به جز تو کسی رو ندارم کــســـــی رو نــــــدارم انگار که من هم یتیمم آقاجون نگام کن امشب من و از گناهای زشتم جدام کن روز قیامت تو صحرای محشر صدام کن آقاجون، منو هم، دعام کن یا مرتضی مرتضی مرتضی ، ای علی جان (۳) ******************************* به لب ذکــر أمن یجیبه خدا کوفه خیلی عجیبه پر از مــردم نانجــیبه پــر از نــانــجــیــبــه میره به مسجد علی با دلی غرق غوغا پایان رسیده دگر شام هجران زهرا گرد یتیمی میشینه به روی سـر ما به لب ذکر آه و ، واویلا یا مرتضی مرتضی مرتضی ، ای علی جان (۳) ******************************* زغم کوفه محزونِ امشب دل مجـتبی خــونِ امشب و هم قلب مـولا حسیـنـم پــــریـــشـــونِ امـشــب ای وای ز داغ دل دخــت زهــــرا محشر به پا شد از این داغ عظمی جن و مــلــک بـا صـدای واویــلا بگویند؛ علی یا؛ علـیّـا یا مرتضی مرتضی مرتضی ، ای علی جان (۳)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام هادی علیه السلام
پخش سبک شب نوزدهم ماه رمضان تو مسجد كوفه ، می بینه باز مهتــاب خورشید طلوع كرده، از مشرق محراب پــهــلوان خــیــبــر ، روح عــبــاداتِ این لـحــظــه آخــر، گــرم منــاجــاتِ مــولای یا مــولای انـت الـســلــطــان مــولای یـا مــولای انـت الــرحــمــن ارحــمــنــی یــا رب ، انت العـظـیــمُ و مــن لــی غــیــرك ، انت الحـكیــمُ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر ********************************** سخــتــه به والله ، بــرای یک دختــر ببینه بابــاش رو، با حــالتــی مضطر می بــیــنه مهمـانش ، کــنــار ایــوانِ با صحبـتـش دائم، دل رو می لرزانِ خیــره شــده چشــمـهاش ســوی بــالا داره بــــه لــب نــــــجــــــوا انــــا لِله داره چــشــمـهـای، ابــــری بــــابــــا آرام میــخــوانه ، زهــرا یــا زهـــرا حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر ********************************** میــرسه آوایی ، محــزون و درد آور یا ایهــا الـعــالــم قــد قــتــل الحــیــدر غــرق به خون شد تا، محـاسـن مولا جلو جلـو دیــدش، صحنــه عــاشورا شیب الخضیب ای وای ای وای ای وای خَد التـریب ای وای ای وای ای وای حسین تو گــودال، غــوغا به پا شُـد باضــرب خــنــجــر، سـرت جدا شُد حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر **************************************************** شب بیست و یکم ماه رمضان تمام میــشه دیگه، غصه هـای حیــدر داره میره پیش، زهــرا با زخــم سـر دیگه میاد بیرون، از چشــم مولا خار از گلوش استخوان، اون حـجت دادار شــــد اســــدالله آرام تــــو بــســتــــر امــا شــده غــــوغــــایــی پــشــت در دارند میخــواننـد، حــیــدر غــریــبــه بــه روی لــبــهـــا، امــن یــجــیــبــه حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر ********************************** یـتـیـمای کوفه، غــرقنـد توی غــمهــا فـردا شوند از کین، دوبــاره بی بــابـا بابای خـوبی ها، از زنــدگی سیــری؟ به فکر ماهم باش، کجا داری میـری؟ نخــل های نخــلستــان میگــند حــیــدر با چشمــهای گریــان میــگــند حــیــدر نــرو کــه دارن ، هــمــه مـی مـیــرن بعــد تــو عــمری ، عــزا میــگـیــرن حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر ********************************** رفــتـنـیـه دیگــه ، بــابــای خـوب مـا برو بیــار خــواهر، کــفـن بــرا بـابـا حرف کفن شد باز، وای از دل زینب تا دید یکی مانده، جانش رسید بر لب ایــن داغ جــانـســوزش قــــاتــل مــنِ داداش حــســیــــن مــن بـــی کــــفــــنِ تــنــش می ما نه، عــریان تو صحـرا ســر عــزیــزش ، میــره رو نــی هـا حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر **************************************************** شام غریبان حضرت علی (ع) محزونِ محراب و، گـریان شده منبـر ناله زدند نخل ها، کجــایی ای حیــدر چشـم یتــیـما هم، مانــده هنــوز بر در یکسر میگند با غـم، کجـایی ای حیــدر شــده دل پــیـــرمــرد نــابــیـــنــا هــم ویــرانــه تــر از ویــرانــه های عــالم دائــم میخــوانـنـد، بــا چـشـمهــای تـر تــمــام کــوفــه، حــیــدر یــا حــیــــدر حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر ********************************** تو دل شب وقتــی، رفتـی بابا حیــدر در خــاطرم زنــده، شد روضه مــادر مگه یــادم میــره، به زیر نــور مـاه شد نیمه شب تشیـع ، دخت رسول الله مـگــه یــادم مــیــره مــادر گــریــون رفتش از این دنیــا نــالان مــحــزون یــادم نــمــیــره، مـــادر جــوان بــود امــا بــمــیــرم ، قــدش کــمــان بــود حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر؛ حیدر یاحیدر
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
بر قــلب کـلـثوم ابر غــم می بارد امشب ســوز دلش بــوی مــدینــه دارد امـشب زیــنــب ز ابــر دیــده مـی بـارد ستــاره دارد به پــیــشــانی بــابــایــش نــظــاره آرام بــهــرش ســفــره افـطــار چــیــنــد در چــشــم او رخــســارۀ مــادر بــیــنـد این عــالــمه غیــر معلم بی قــرار است آگه شــده بابای او چشــم انـتـظـار است آرامــش او كــرده زیـنـب را پــریشــان گوید پــدر اینگــونه قــلبــم را ملــرزان ای كاش من در كوچه سیلی خورده بودم اینجــا نــبــودم در مــدیــنه مُرده بــودم ای كوچه های كوفه از غــربت بمیــرید بوســه ز پــای رهبــری مظلوم گیــرید ای خاك نخلستان ز رویش توشه بـردار خــود را به زیـر پــای او آرام بــگــذار مــرغــان عــاشق راه مــولا را بگـیرید اوبی كس است امشب شما بهرش بمیرید امشب علی مات جمالی لاله گــون است ذكر لبــش «انــا الیــه راجعــون» است خــانه نشین داغ زهــرای نجــیــب است دلخسته از نامردی شهری غــریب است بهــر عــلــی هنــگــامــۀ پــرواز گردید تا كه ز پـا افــتــاد دستش بــاز گــردیــد
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
آسمــانِ دل غــربـتــکــده ام بــارانــی ست ابری ام دیــدۀ ماتــم زده ام بــارانـی ست مثل پــروانه دلــم دربه در ســوختـن است گریۀ شمــع همه زیـر سـر سـوختــن است این چه داغیست که جان همه را سوزانده است در دل قبـر دل فــاطمه را سوزانــده است این چه دردیست که تا یاد غـمـش می افتم مثــل خَس در گــذر بــاد غـمـش می افتـم در هــوایش که به من؛ نام معــلـق بــدهید حـقـتــان است ولیــکـن به منــم حق بدهید بار سنگین غمش خانه خرابـم کـرده است هر طبیـبی به مـداوام جــوابــم کرده است حَسن از هیبت نامش جـمـلـی را انــداخت باورم نیست که یک ضربه علی را انداخت بــاورم نیست که خیــبــر شکن از پا افتاد حـضرت واژۀ بر خــواستن از پــا افـتــاد یا علــی هیچ کس از لطف تو ناکــام نبود پــدری مثــل تو هـمبــازی ایــتــام نـبــود هر شب کــوفـه منــور ز نگــاهت می شد شمــع بزم فـقــرا صورت مــاهت می شد چه بــلایــی به ســرت آمــده بـابــای همه تیــغ که سر زده بر ســر زده؛ بابـای همه نه فقــط بین سرت فــاصله انــداخته است بین چشمــان ترت فــاصلـه انداختــه است زخــم های دل ایتــام پــی مــرهــم توست مرد ویــرانه نشیــن منتظــر مقــدم توست همه بودنــد و امــام از همه بیکس تر بود زینب ای وای دوبـاره سر یک بستـر بود
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
پیـشــانى عــدل و عــدالت را شـکـسـتـنـد آن دسته اى که با عــلـى پیمــان ببـسـتند معصوم را دیــدى که مظلــومانه کـشـتـند در سجده گــاهى ناجوانــمــردانه کـشـتند یا رب چه صبحى در پى شب هاى او بود «فُزتُ وربّ الکـعبه» بر لب هاى او بود تا کى شود بــى حــرمتــى در این لیــالى وقت نمــاز و کــشــتن مــولى المــوالــى اسطــوره عــلــم و ولایت را شــکـسـتـند دیدیــد ارکــان هــدایت را شــکــسـتـنــد دیگـر اذان گــویى نمــاند از بهــر کــوفه بگرفت رنگ خــون تـمام شهــر کــوفـه دیگــر کــه، نــان و آب بــر ایـــتــام آرد؟ دیگــر که بــر دامـن، ســر آنــان گــذارد؟ دیگر ز سرها، هوش و از تن، عقل ها رفت شب زنــده دارى در کنار نخــل ها رفت آخر همان خار به دیــده رفــته اش کشت آن استخوان در گــلـو بگرفته اش کشت بانگ منــادى را چو بشنیــد ام کــلــثـوم دیگر یتیــمى گــشــتـنـش گردید معـلـوم آن کس که اقضى الناس بود و اشجع الناس تـاول زده بر دست زهــرایش ز دستاس مهر و ولایش «اشعرى» در حشر کافى است مظلوم تر از فاطمه غیر از على کیست
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
با کــوله بــار نــان؛ شـبِ آخــر قـیــام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جــواب ســلامش نمی رسیـد آن که خــدا بــه هــر قــدم او ســلام کـرد هم جود کرد و هم به خودش ناسـزا شنـیـد او بــاز هــم مقــابــلــشــان احـتــرام کـرد ازغربتش به قول خودش بس، که روزگار با مــرتضی معــاویــه را هـم مــقــام کرد بر دوش اوست چـرخـش دنـیـا ولی بر آن طفلی نشست و حس نشستــن به بــام کرد بعــد از نـمــاز نــافــلــۀ شب بــلــنــد شــد سمت مــدیـنــه فــاطمه اش را ســلام کرد بـا ایـن ســلام روضــه آخــر شــروع شـد با خــاک های چــادر زهــرا تــمـام کــرد غـمگـیـن تـرین امـیــر، الهــی که بـشکــنـد دستی که خــنــده را به لب تو حــرام کرد هفت آسمان به جــوش خــروش آمده مرو آن را عـلی به گوشه ای از چشم رام کرد جای صــلات ماذنه با صوت مــرتضی حــیَّ عَلَی الــعَــزایِ عـلـی را پــیـام کـرد بیــدار کرد قــاتــل خود را که حــاضـرم با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خــورد عــالــم آدم به سـر زدند درعرش و فرش گریه خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لب های او نـشـست گویا به زهر تیــغ عســل را به کـام کــرد دستی به روی دوش حـسن تا به خـانه اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد در خـانه زینب است رهــایــم دگــر کــنـید آری رعــــایــت دل او را امــــام کــــرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جــبــین دخــتــر خــود استــلام کرد آری رعــایت دل زیــنــب سفــارش اسـت وای از دمی که بنت عـلی رو به شام کرد آن دختــری که ســایه او هم ندیــدنی است خـیـل عـدو به دور و بـرش ازدحـام کرد
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
امشب چه سینهسوز است بانگ اذان مولا خیــزد صدای تکبیــر از عمق جان مولا از لحظههای افطار در شوق وصل دلدار بر چهره میدرخشیــد اشـک روان مولا مولا گشوده آغــوش بهر وصــال جانـان قاتــل به مسجد آیــد بر قـصد جــان مولا زهــرا کنــار محــراب با ذکــرِ واعـلیّــا یا فــاطمه است امشب ورد زبــان مــولا زخــم ســرعلــی را دیــدنــد اهل مسجــد دردا که نـیـست پیــدا زخــم نــهان مــولا ای نخــلها بگــریـید ای چــاهها بنــالیــد دیگر عــلــی نــدارید ای دوستــان مــولا حق عــلی ادا شد فــرق علــی دو تــا شد ســرهایــتان ســلامت ای خــانــدان مولا ای دوستــان بیایـید با من به شهر کــوفه تا ســر نهــیــم امشب بــر آستــان مــولا ریزید ای یتیــمان در سـفــرههای خـالی خون جگــر به جای خــرما و نــان مولا «میثم» دگر امیدی در ماندن علی نیست از دست رفتـه دیگر تــاب و تــوان مولا
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
فــلک امـشـب نسیــمی ســرد دارد زمیــن از غصه رنــگ زرد دارد بیــا ای دل بنــالــیم و بــگــریــیــم هــــوای کــوفــه بــــوی درد دارد ******************** خــدایــا این جماعت خود پــرستـند به روی دین و قــرآن دیــده بـسـتند پــس از بـشکستــن پهلــوی زهــرا ســر مظلــوم عالــم را شکــســتـند ******************** ز خـون محراب را گلپــوش کردند جهان را با غــمی همدوش کــردند چه تاریک است دل ها ای دریغــا چــراغ عشق را خــاموش کــردند
: امتیاز
|
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
امشب علی می بیند اشک دختـرش را در کــوفه می گــویـد اذان آخــرش را مــرغــابیــان خــانه دامن را نگــیـرید خالی کنید ای عرشیان دور و برش را روی لبــش انّا الـیــه راجــعــون است بر آسمان ها دوختــه چــشم تــرش را با رفتــن بــابــا خــدا می دانــد و بس در خــانــه بی تابی قـلب دختــرش را ای ابن ملجــم زودتر از جــای برخیز او قصــد دارد که بـبیند همســرش را دلتــنگ مــانــده تا بـبـیـند بــار دیگــر رنگ کبــود صــورت نیلــوفــرش را حالا علی را سوی خــانه می بـرنـدش جبریل می گیرد کــمی زیر پــرش را
: امتیاز
|
ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام ( تضمین غزل دکتر قیصر امین پور)
باز اين چه آتش است كه به خرگاه می رود كـز آن شرر به مسجد و خانـقاه می رود جای نــفـس بـه سـيـنـه ز دل آه می رود اين مـوج مد چـيـسـت كه نـاگاه می رود دريـای درد كـيـسـت كه در چاه می رود کـي مـی شـود تـمـام خـدا روزگـار شوم كـوفـه شـود خـراب كه بـاشد ديـار شوم جـانم به لب رسيده از اين انـتـظار شوم اينـسان كه چرخ می گذرد بر مـدار شوم بــيـم خــسـوف و تــيـرگـي مـاه می رود غم در سراچه دل ما خوش خزيده است دل را زمان نـاله و شـيـون رسيده است مـــرغ دل از قـــفـس تـن پــريـده اسـت گوئی كه چرخ بوی خطر را شنيده است يك لحـظـه مكث كرده به اكـراه می رود ذرات عـالــمـنـد پـريـشان و دل غــمـين جـن و مـلـك هـمـه دل مُــرده و حـزيـن گوئی كه چرخ بهر غزائی است در كمين آبـسـتن عـزای عـظيمي است كايـنچـنيـن آسـيـمـه سـر نــسـيـم سـحـرگـاه می رود زهـرا دوباره بـا قـد خم گـشـته مـيـزبان گوئي ز عـرش آمـده پـيـشواز مـيـهـمان آخـر شده فـراق دو هـم درد و هـم زبـان ديـشب فرو فـتـاده مـگـر مـاه از آسـمان يـا آفـتـاب بـه روي زمـيـن راه می رود اين لرزش زمين و زمان از برای چيست بر جان عاشقان ز چه روئی قرار نيست امشب زمـين بـرای غريـبي او گريـست در كوچه های كوفه صدای عبور كيست گـويـا دلی به مـقــصد دلـخـواه مـی رود پرواز مرغ عشق چه زيبا و ديدني است ديدار دوست به شرط بلا هم خريدني است چون درد هـجر درد عظيـم نديدني است مرغان نوحه خوان سحر را چه شيوني است وقـتـي كه او بـه جـانـب درگـاه می رود گـيتي شود يـتيم ولی رفتـه چون بخواب قـرباني عـدالـت خـود گـشـته عـدل ناب (سائل) نگر دعای علی گـشـته مستجاب دارد ســر شـكــافــتــن فــرق آفــــتــاب آن سايـه ای كه در دل شـب راه می رود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شب نوزدهم
شب يـلـداي فـراق تـو دگــر آخــر شـد سوختم از غم هجـر تو وليكن سر شـد فـاطـمه يـاس بخـون خـفـتـۀ نيـلوفـريـم شـو مهـيـا كـه مهياي سفـر حـيـدر شـد وز شب هجرت تو تا دم مـرگـم كارم خـواندن سوره محبوب دلم كــوثـر شـد دم به دم مـنـتـظر لحظه ديــدار شـدم دردها عقده شد و در دل من مضمر شد آيت غـربت و مظلومي من اين بس باد كـه تـسلاي دل غـم زده ام دخـتر شـد درفراق وغم مظلومي تو فـاطمه جان چاه محرم به دل و ديده به خون ساغرشد كودكانت چوعلي يكسره دلتنگ تـوأنـد كارشان خـوردن خونابه ز چشم تر شد حال هـنگـام وصال تـو رسيد ست مرا قاتـلم خيز كه پر، صبر علي ديگر شد قـاتـلم خيز كه ايوب دلـم بي تاب است قـتـلگـاهم نه اينجاست كه آن معبـر شد فاطمه ديدن روي تو وضو ميخـواهـد زين سبب چهره ام از خون سرم احمرشد من چو توبا دومدال آمده ام سـوي جنان يك نشان بر دل غمديده و يك بر سرشد من ندانم که چه آمد سرِ حيـدر( سائل) ليـك دانم كه گــل خاطـر او پـرپر شـد
: امتیاز
|
ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام
امـــام اول و افــطار آخــریــنش بــود که دخترش به دعا دست بر فلک برداشت اگرچه سفره اش از نان و شیر رنگین بود «علی به خاطر زخم دلش نمک برداشت» دوچشمه وقف غم مردم از دو چشمش کرد چه آبها که از این چشمه مردمک برداشت علی که از جگر خود کباب داشت به عمر برای دل نمک از سفـرۀ فــدک برداشت نبود چاه، زمین گـرچه سنگ بود دلش ز یک تـلـنگـرِ آه عــلی، تَرک برداشت گذاشت مِهر علی بر نماز، مُهـر قـبول خدا عیار عبادت به این محک برداشت
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
سکــوت می وزد و دیـده ها پریشانند ستاره های حــرم بیـقـرار و گـریانند هــزار آدم آواره ی پـریـــشـان گــرد دوبــاره منتـظـر ســوره های انسانند قنوت نافله ها هم ز درد می ســوزند به یاد منبر و محراب روضه میخوانند ندیده بود کسی بی کسی از این بــدتر از اینکه تا به قـیـامت یـتـیـم می مانند تمام کوفه پر از ردِّ اشک های علیست و چــاه ها که پر از نـاله های پنهانند شکست فـرق نماز خــدا به شمشیری به من نگو که دگر کـوفـیان مسلمانند هنوز خون سرش روی فرق محراب است و جـمع قـبـله نـشیـنان هـنوز گـریانـند هنوز کـوفـه و شهر مـدینه می گـریند و بین یک در و دیوار روضه میخوانند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام
در دل محراب خون جای من است نــغــمــۀ تـکــبـیــر آوای مــن است روزه ام را در سـحــر قـاتـل گشود زان بخون آغشته لب های من است بر خــدای کعـبه گـشـتـم رسـتـگــار با شهــادت چـون تـمـنّــای من است خون دل هایی که خــوردم سال ها از ســرم جـاری به سیمای من است ای عــدالت می شوی دیگر یـتـیــم کـز جـفـا بگـسسته اعضای من است هر چه می خواهی ببین زینب مرا کـآخـریـن ســاعــات دنیای من است گرچه ضرب تیغ زهر آلود خصم آتـش افـکــن بر ســراپــای مـن است ســرد می آید که بر جــانــم هـنوز شـعـلـه ها از داغ زهــرای من است گر چه زخــم سـر شهـیـدم می کند قــاتــل مـن داغ دل هــای مــن است
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
دلت از بی کسی دریـای خـون بود غمت از ریگ صحراها فزون بود خــودم دیـدم که در هنـگـام دفـنـت کفن از خـون فــرقت لاله گون بود
************************** در راه نــمــاز جان بیفشاند عـلی بر خـلـق نــمــاز را شناساند عـلی با این همه چون شهید شد در محراب گفتند مگر نـمــاز می خـواند علی ************************** غــم طــفــلــی فــرامــوشــم نـرفته که بــار غــصــه از دوشم نــرفـته گــذشـتــه ســال ها از کــوچــه اما صدای سیــلــی از گــوشــم نـرفته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام کلثوم در شب نوزدهم
گفتم بیا که با من دل خسته سـر کـنـی اما ز رفـتـنـت دل من خـونجـگـر کـنی شرمـنـده ام، ز طرز پـذیـرایی ام مکن افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی ایـنـقـدر با نـگـاه خـودت آتـشـم مــزن با حرف رفـتنت جـگـرم شعله ور کنی اصرار من به مـاندن تو فـایـده نداشت تو می روی که قصد نـمـاز سحر کنی ابـرو شـکـسـتـه زائـر پهلو شکسته ای دیــدار با شـهـیــدۀ دیــوار و در کـنـی بعد ازتو کوفه حرمت ما را نگه نداشت از اهل خویش بلکه تو دفـع خطر کنی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
چـشـمـهـايش پر از تبـسم بود چـشـم نـه آسـمـان هـفـتـم بـود آسـمـان نه، شکـوه اين خـلقت در طـلـوع نـگـاه او گــم بـود جـبـرئـيــل نگــاه او هـر شب بـا خــداونــد در تــکــلــم بود تا سحـر گـونـه هاي نمـنـاکش روي سـجــاده در تـيـمـم بـود واژه هايم حکايت از مردي ست که دلـش بـيـقـرار مــردم بـود نان جو خورد و سفرۀ دستش وقت اطـعـام دشت گـنـدم بود پـــدر مـــهـــربـــان ايــن عـــالـــم ريــزه خــوارش هــزارهـا حـاتــم چـشـمـهـايي پر از سحر دارد آسـمــان آسـمــان سـفــر دارد در کـنـار خـرابـه ها هـر شب مشت خـاکي به زير سر دارد نان و خرما به روي دوشش تا بـاري از دوش خـلـق بـردارد در ديارش غريب بي معناست او ز حـال هــمـه خــبــر دارد ديــدۀ روشـنـش گــواهــي داد که به دلـخـسـتـه ها نظر دارد نـگــران سـعـادت خـلق است که چنين چـشـمـهـاي تر دارد از هـمـه از تمـام خستـه دلان قـلـبـي اما شـکـسـتـه تـر دارد گـوشـۀ خـلـوت غـريـبـسـتـان در نـگـاهـش غـمـي اگر دارد خـاطـرات قـديـمي شهـريست داغ هـايـي که بر جـگـر دارد با غــم و اشـک و آه هـمـراه است آنکه سي سال هـمـدمش چـاه است اشک، آب وضوي مـولا بود خون دل در سبـوی مولا بود خار در چـشـم هاي دلخـونـش استـخـوان در گلوی مولا بود لالـه هـای کـنـار نـخـلـسـتــان شـرحی از گفتگوی مولا بود مـاجـراهای چــادري خــاکـی رازهای مــگــوی مــولا بـود همـۀ صـحـنـه های آن کـوچه روز و شب رو بروی مولا بود خـسـتـه بود از ديـار دلـتـنگي پــر زدن آرزوی مــولا بــود يک جهان اشک و آه و شيون داشت حضرت عشق، شوق رفتن داشت شـب آخــر شب اجــابـت شـد شب پايان رنـج و غـربت شد از غـم بـي کـسـي سـي سالـه آخر از اشک و آه راحت شد کشتـۀ کـوچـه هـاي دلـتـنـگـي عـاقـبـت قـسـمتش شهادت شد ســـجــدۀ تــيــغ تــا دل ابــرو نـکـنـد آسـمـان دو قـسمت شد دل محراب غـرق در خون و روضه خوان چشمهاي حضرت شد پرده افتاد وصحنه ها يک يک در نـگــاه تــرش روايـت شـد پـرده افـتـاد و در همين کـوفه نـاگـهـان عرصـۀ قـيـامت شـد تيغ فـتـنـه دوبـاره غـوغا کرد کــربــلا کــربــلا مصيبت شد بر سـر نـيـزه ها سـر اربــاب قـسـمـت زيـنـبـش اسارت شد پـيـش چـشـمـان غيرت الـلّهي به عـزيـز خــدا جـسـارت شد از شـرف هـم مضايقـه کردند هر چه بود و نبود غارت شد طمع جاه و مال و منصب بود غـربـت عشق بي نـهـايت شد حُـبّ دنــيــا چـه کـرد با امت که چنين غـافـل از ولايت شد روضـۀ غـفـلـت بـشـر جاري ست ماهِـمان در غروب بي يـاري ست
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
تو را تـنـهـای تـنـهـا آفـریـدنـد بـرای خــاطـر مــا آفــریـدنــد تـمـام عـشـق را در تو نهـادند تو را با عـشـق یـکـجـا آفریدند وضـوح روح تـو ابـهــام دارد تـو را مـثـل مـعـمـا آفـریـدنــد تو را چون سوره توحید قرآن بـرای نـسـل فــردا آفــریـدنــد کتاب وصف تو دل می ربـاید تو را از بس که زیبا آفـریـدند تو را دریـای انــواع تــجــلـی مــرا غــرق تـمـاشـا آفـریـدنـد مرا سلمان پشت پایت ای مرد تو را شبـگـرد صحرا آفـریدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
رادمردی مهربان با دست های پینه دار در میان کوچه های شهر غربت رهسپار کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه، با لباسی وصله دار؟ کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابـر بهـار نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود چـاه می داند دلیل گـریه های ذوالـفـقـار در کنار چاه هرشب ایستـاده جـبـرئـیـل تا تکاند از سر دوش عـلـی گرد و غبار چند سالی هست بعد مـاجـرای فـاطـمـه لرزشی افتاده بر آن شانه های استــوار قامت سرو بلندش در هلال افـتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار جای رد ریـسـمـان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
دوباره شب شد و كعبه دوان دوان مي رفت كجا به اين عجله او نفس زنان مي رفت چـقـدر آيــۀ انـفـاق روي دوشـش هست اگرچه اين همه با كيسه هاي نان مي رفت شبيه كـودكي خويـش گـريـه ها مي كرد در آن شبي كه به ياری بيوگان مي رفت همه به ساعت هر شـب نگاه مي كردند ســر قرار، مسيحـاي مهربان مي رفت ولـي دوبــاره نــديــدنــد مـرد شبـهـا را و باز مثـل هميشه كه بي نشان مي رفت دوباره سير شدند و به خواب خوش رفتند ولي به گريه دوبـاره اميرمان مي رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
گـم می شود در غـربت شب های کـوفه در لابــلای نــخـلـها، تــنـهـای کــوفــه کوه است کوه امـا دگـر از پـا نـشـسته سـر می کند در چـاه غــم دریـای کـوفه خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ خـسـتــه شــده از شــایــد و امّای کوفه با نان و خرما می رود کوچه به کوچه اما چرا نفـرین؟ مگـر مــولای کوفه... جز جود و رحمت از امام ما چه ديدند؟ ای وای از نـامـردمــان ای وای کـوفه یا رب بگیر از قـدر نشناسان عـلـی را آمده به سر، صبر از مـلالت های کـوفه مـانـنـد چـشـمـانـش دل عــالــم گــرفـته آمــــادۀ رفــتــن شــده آقـــای کـــوفـــه اما نگـاهـش بی کران بی کـسی هاست دلـشـوره دارد از غــم فــردای کــوفــه روزی که می آید به شـهـر نـانـجـیـبـان با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه روزيکه خون مي بارد از چشمان غيرت از طعـنه های تلخ و جـانـفـرسـای کوفه بر روي ني سوي لب غــرق به خـوني سنگ بلا مي بـارد از هر جــاي کـوفه می مـیـرد از انــدوه گـوش و گوشواره دارد خـبـر از بغـض بی پــروای کوفه می پــرســد از راه نجف طفل یـتـیـمـی ذکـر لـبـش: بــابــای من! بـابـای کوفه!
: امتیاز
|